گواهینامه کار

در آمریکا هر ایالتی قوانین و مقررات و ادا و اطوارهای خاص خودش را دارد. برای کار کردن در هر ایالتی باید از همان ایالت گواهینامه کار یا Certificate گرفت. این گواهینامه ممکن است در بعضی از ایالت های دیگر هم مورد قبول و معبر باشد، و ممکن است نباشد. 

کار در کتابخانه های عمومی نیز از این امر مستثنی نیست. در بعضی از ایالات برای اشتغال در کتابخانه های عمومی آن ایالات، علاوه بر مدرک دانشگاهی کتابداری، داشتن گواهینامه کار نیز الزامی است.

به عنوان مثال، برای این که شما به عنوان کتابدار در یکی از کتابخانه های عمومی ایالت کارولینای شمالی کار کنید، باید از همان ایالت گواهینامۀ کار در کتابخانه های عمومی (NC Public Library Certification) دریافت کنید تا «کتابدار کتابخانه عمومی» شناخته بشوید. 

برای گرفتن گواهینامه کار در کتابخانه های عمومی باید در رشته کتابداری در یکی از دانشگاه های این ایالت، یا دانشگاه های ایالت های دیگر درس خوانده باشید، به شرطی که دوره آموزشی آنها مورد تایید انجمن کتابداران آمریکا (ALA) باشد. 

دوره هایی که گذرانده اید باید شامل موارد زیر باشد:

- فهرستنویسی

- خدمات مرجع

- مجموعه سازی

- مدیریت کتابخانه

متقاضی باید فرم درخواست گواهینامه را پرکند و همراه با مدارک لازم، از جمله گواهی های پایان دوره، به کمیسیون مربوط بفرستد.

کمیسیون صدور گواهینامه کار در کتابخانه های عمومی کارولینای شمالی ( The North Carolina Public Library Certification Commission) هر سه ماه یکبار به درخواستها رسیدگی می کند.

به این ترتیب، هر ننه قمری نمی تواند با مدرک غیر کتابداری در کتابخانه های عمومی این ایالت مشغول به کار شود! از طرفی دیگر، کتابداران هم رشته خود را بیشتر جدی می گیرند و در ارتقای علمی خود حتی بعد از فارغ التحصیلی بیشتر می کوشند.

می دانم که الآن آه از نهاد خیلی از کتابداران عزیز وطنی بر می آید! به امید آن روز که ما هم در کشورمان چنین مقرراتی داشته باشیم. آیا پیگیری این موضوع یکی از وظایف انجمن علمی کتابداری و اطلاع رسانی ایران نیست؟!

نظافت، تامین امنیت، شیوه خرید ...

دوست عزیزی پرسیده اند که:

«سلام

امکان دارد کمی در مورد سایر مسائل مربوط به کتابخانه بنویسید؟ مسائلی مانند نظافت کتابخانه، تامین امنیت و شیوه خرید.
راستی آن جا اگر عضوی کتابی را پاره کند مراحل وجینشان مثل ماست؟ اصلا آنها پروسه عریض و طویلی به نام ثبت کتاب مثل آن چه که ما در کتابخانه های خودمان داریم، دارند؟

خواندن تجربه های شما و مواردی که با چشم خودتان دیده اید برای من ملموس تر است.»

پاسخ:

نظافت کتابخانه هر روز قبل از شروع به کار کتابخانه در ساعت ۹ صبح انجام می گیرد. من تقریبا هیچ وقت ندیدم که چطور نظافت می کننُد اما جاروی برقی خودکششی را دیده ام که گویا نظافتچی روی آن می نشیند و برای جارو کردن کف مفروش به موکت کتابخانه، هر روز کلی سواری می کند! موکت و محیط کتابخانه را در عکس های این پست می توانید ببینید.

دستشویی ها همیشه تمیز هستند. توالت ها همیشه دستمال رول دارند. صابون مایع و حوله کاغذی هم همیشه وجود دارد، اما گاهی دیده می شود که سطل زباله پر شده است . کاربران محترم کتابخانه حوله کاغذی های استفاده شده را روی زمین انداخته اند، یا توالت را مثل یک شهروند خوب استفاده نکرده اند. قبلا مطلبی درباره دستشویی کتابخانه ما نوشته ام.

وجود دوربین های مداربسته دیگر در خیلی کشورها، از جمله ایران، عادی شده است. تمامی بخش های کتابخانه با دوربین مانیتور می شود. باتوجه به این که کتابخانه ما کوچک است، هر روز فقط یک نگهبان در آن مستقر می شود. میز نگهبان در داخل و نزدیک در ورودی کتابخانه قرار دارد. روی میز او پنج مانیتور هست که در آنها تمام کتابخانه دیده می شود. نگهبان وظیفه دارد هر روز کتابخانه را باز کند و شبها به عنوان آخرین نفر از آن خارج شود و درها را ببندد و سیستم آلارم را فعال کند. نگهبان شبها در کتابخانه نمی ماند. در طول روز هم گاهی اوقات چرخی در کتابخانه می زند و با کارمندان و حتی کاربران خوش و بش می کند.

نکته جالب توجه این است که ساختمان کتابخانه مجهز به چند در خروج اضطراری است که به خوبی کار می کنند و آنها را مثل کتابخانه ملی ایران از ترس دزدی منابع، قفل نکرده اند یا جوشکاری نکرده اند! 

با سیستم خرید کتابخانه مان چندان آشنا نیستم. هفته ای دو یا سه بار 7-8 کارتن کتاب دریافت می کنیم. کتابها ابتدا به طبقه سوم که واحد اداری و همچنین سازماندهی است، منتقل می شود. ابتدا کتابها ثبت می شوند. سپس در منابع گوناگون، که از همه مهمتر از آنها OCLC است، جستجو می شوند و  رکورد آنها را ایزو می گیرند و وارد نرم افزار کتابخانه می کنند. ما از نظام رده بندی دیویی استفاده می کنیم. همه این ها توسط دو نفر انجام می شود. این افراد در مواقعی که کتاب جدید ندارند، در قسمتهای دیگر کتابخانه کار می کنند. اغلب کارمندان کتابخانه همین طور هستند.

در کتابخانه ما همه باید در انتقال کتابها کمک کنند. چندی پیش تالار جدیدی به قفسه مجهز شد و قرار شد کتابهای تالار مجاور به آنجا منتقل شود. همه کارمندان در انتقال شرکت کردند و هریک بخشی از کتابها را با تراکهای بزرگ و سنگین انتقال دادند. در بین کارمندان، خانم هایی با 60 یا حتی 65 سال سن هستند، آنها هم سهم خود را با همان تراک ها انجام دادند. دلم برایشان می سوخت چون به نظر می رسید با تمام وجود دارند زور می زنند تا تراک پر از کتاب را جابه جا کنند، در حالی که حتی تراک خالی هم برایشان سنگین بود. آنها حتی یک بار هم غر نمی زدند و شکایت نمی کردند. یاد آبدارچی خودمان در کتابخانه ملی افتادم که چند سال پیش دائما از سنگینی کارش شکایت می کرد در حالی که هم ترالی او خیلی راحت و روان و سبک بود، و هم بیشتر ساعات روز را در آبدارخانه می نشست و به کارهای خودش می رسید! آن قدر ناشکری کرد و قدر شغلش را ندانست تا اخراجش کردند. 

 اینجا هم اگر عضوی کتابی را پاره کند باید غرامت پرداخت کند. اگر کتاب را دیر تحویل دهد باید غرامت اندکی در حد روزی 25 سنت پرداخت کند. اما به طور کلی مردم این دیار از کودکی با کتاب و کتابخانه مانوس هستند و زندگی شان با آن عجین شده است، بنابراین نحوه رفتار با کتاب را خوب می دانند و به ندرت به آن صدمه می زنند. 

من نمی دانم مراحل وجین کتابخانه های ما در ایران چطور است و با آنچه که به طور تئوری خوانده ایم چقدر مطابقت دارد. کتابخانه ملی هم اصولا وجین ندارد که با آن آشنا شوم. در طول مدت خدمتم در آن کتابخانه در آمریکا هم به موعد وجینشان برنخوردم تا بدانم چگونه است.

از طرح سوالتان متشکرم. امیدوارم این توضیح مختصر به کارتان بیاید. 

نامگذاری

امروز به وبلاگ دوستانمان در لنگرود به نام وبلاگ کتابخانه عمومی شهرستان لنگرود سر زدم و دیدم نام کتابخانه شان را تغییر داده اند.

مبارک باشه!

اما چرا اینقدر اسم کتابخانه را طولانی کردین؟ نمی شد به سادگی بگین: «کتابخانه عمومی شمس گیلانی» و بعد در زیر آن در تابلو بنویسین به یادبود حجه الاسلام و المسلمین جعفر شمس گیلانی؟!

متاسفانه از این نام گذاری های ،به زعم من، اشتباه در کشور ما زیاد مشاهده میشه. مثلا یک میدان را «نور» می نامند اما بعد به «میدان فیلسوف عالی قدر علامه آیت الله محمد تقی جعفری (ره)» تغییر نام میدن. هیچکس میدان را به این اسم یاد نمی کنه و همه همان «میدان نور» می گویند. آخرسر هم یک اتوبان از میان میدان رد میشه و میدان میره پی کارش!!

ذهن انسان نام های کوتاه را به راحتی می پذیرد و ضبط می کند. بر همین اساس در غرب سعی می کنند از نام های کوتاه برای نهادها یا مکان ها استفاده کنند. حتی اگر مجبور شدند نام بلند اختیار کنند، حتما یک نام مختصر شده هم برای آن انتخاب می کنند. مثل سازمان ملل متحد (United Nations) که به صورت UN هم می نویسند. از این مثال ها فراوان هست.

در خاطرم هست که پیش از انقلاب، یکی از میدان های شهر تهران را «کندی» (Kennedy) نام دادند. به راحتی در ذهن مردم نقش بست، طوری که حتی تا سالهای مدید پس از انقلاب و تغییر نام آن به «توحید»، بعضی از مردم همچنان کندی صدایش می زدند! خب این فقط به خاطر سادگی آن نام بود. اگر آن را «پرزیدنت جان اف کندی» می نامیدند، مطمئن باشید پس از انقلاب همه بدون استثنا آن را توحید صدا می زدند. جالب توجه این که حتی در آمریکا هم نام او را مختصر و به صورت JFK ادا می کنند. مثلا فرودگاه جان اف کندی را فرودگاه JFK می نامند.

در شوروی سابق وضع کمی متفاوت بود. در آن جا کتابخانه ها و مراکزی این چنین را طولانی نامگذاری می کردند. مثلا کتابخانه ملی تاجیکستان را تا جایی که در خاطرم است «کتابخانه ملی جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان، به نام و. ای. لنین» می نامیدند. بعد از استقلال تاجیکستان، نام کتابخانه به «کتابخانه ملی جمهوری تاجیکستان به نام ابوالقاسم فردوسی» (Национальная библиотека Республики Таджикистан им. Абулкасима Фирдавси) تغییر داده شد که البته بیشتر به نام کتابخانه ملی تاجیکستان مشهور است.

بگذریم ...

امیدوارم دوستان ما در آن کتابخانه در کارهایشان موفق باشند.

نرم افزار مدیریت کتابخانه های کوچک

یاشار عزیز در تاریخ 24 اردیبهشت 1392 ذیل پست کپی و پرینت در کتابخانه پرسیده اند که:

«نرم افزار خاصی برای مدیریت کامیپوترها (همون کامپیوترهای کافی نت ) استفاده می کنید ؟

امکان گفتن اسم و مشخصات این نرم افزار هست ؟ آیا امکان تهیه در ایران هم دارد ؟»


یاشار جان، من در عمرم دوبار بیشتر به کافی نت نرفته ام! چیزی که از نرم افزار کافی نت می دانم این است که هم فـیـلـتـر دارد و هم قابلیت مدیریت زمان بهره برداری از استیشن ها. نرم افزار کتابخانه ما هم از این لحاظ شبیه به نرم افزار کافی نت است با کمی تفاوت.

در کتابخانه ما کامپیوترها دارای اینترفیس یکسان هستند. مثل کامپیوترهای متصل به هر شبکه ای، اینجا هم هر کاربر با وارد کردن شماره عضویت و نام خانوادگی خود وارد کامپیوتر یا بهتر است بگویم وارد شبکه کتابخانه می شود.

شماره عضویت یک عدد 14 رقمی است. این عدد همراه با بارکد بر روی کارت عضویت درج شده است. کارت عضویت فقط حاوی بارکد و شماره عضویت است. تصویر و نام کاربر در کارت عضویت درج نمی شود، بنابراین اگر کاربری کارتش را گم کند و کسی آن را پیدا کند، نمی تواند از آن سوء استفاده کند، زیرا نام خانوادگی دارنده کارت را نمی داند. 

بعد از وارد شدن به شبکه، اگر بخواهید وارد اینترنت شوید، با کلیک کردن بر روی آیکن مرورگر IE، یک صفحه باز می شود که کلی در آن روضه خوانده اند و تهدید کرده اند که مبادا وارد سایت های بد بشوید و مبادا از این امکان برای کارهای بد استفاده کنید. با کلیک کردن بر روی دگمه Accept شما می توانید وارد اینترنت شوید. البته در این جا چک کردن ایمیل، چت کردن، دیدن فیلم و کارتون، بازی آنلاین و این جور چیزها خلاف محسوب نمی شود.

هر کاربر مجاز است روزی 60 دقیقه از کامپیوتر استفاده کند. در صفحه مانیتور کنتور کوچکی دقایق رفته و مانده را به شما اعلام می کند. اگر کاربری وقتش تمام شود و کارش نیمه تمام بماند، اگر کار قابل توجیهی داشته باشد می تواند از کتابدار مستقر در سالن بخواهد که زمان بهره برداری از کامپیوترش را یک ساعت دیگر تمدید کند. چند اتاق پژوهش انفرادی هم داریم که زمان استفاده از کامپیوتر آنها دو ساعت است.

اگر تمام استیشن ها پر باشد، کاربر می تواند با استفاده از کامپیوتر آزاد که تصویرش را در اینجا می بینید، با استفاده از همین نرم افزار، نامش را در نوبت کاربری ثبت کند تا به محض خالی شدن جا، بتواند طبق نوبت از آن استفاده کند. 

البته کاربر اگر بلد نباشد چطور با این کامپیوتر کار کند یا تنبلی کند، می تواند از کتابدار مستقر در سالن بخواهد که برایش جا رزرو کند.

برنامه ای که در کتابخانه ما برای مدیریت کامپیوترها اسفتاده می شود، PC Reservation نام دارد. این برنامه برای مدیریت کتابخانه های کوچک طراحی شده است و کارایی نسبتاً خوبی دارد. طی تماس تلفنی که با شرکت طراح آن داشتم، به من گفته شد که در کشورهای دیگر، از جمله در خاور میانه، نمایندگی فروش و خدمات دارد، اما شخصی که با من صحبت می کرد نتوانست بگوید در کدام کشور خاور میانه نمایندگی دارند!

 

اما نکته جالب توجه این است که در کتابخانه ما از نرم افزار دیگری به نام EnvisionWare Release Station برای مدیریت پرینت یا دستور چاپ های ارسالی از استیشن ها، استفاده می شود. این نرم افزار می تواند به راحتی هزینه پرینت های ارسالی هر کاربر را حساب کند و اگر کاربر هزینه را با دستگاه خوددریافت که در تصویر می بینید پرداخت نکند، می تواند پول را به کتابدار بدهد.

طبق استعلام تلفنی امروز من از آن شرکت، قیمت برنامه PC Reservation همراه با EnvisionWare Release Station برای یک ساختمان 30 کامپیوتری حدود 5000 دلار آمریکا است. اگر تعداد ساختمان ها یا کامپیوترها تغییر کند، قیمت آن هم تغییر می کند.

به نظر من مشابه این برنامه را می توان در ایران پیدا کرد یا حتی مهندسان نرم افزار ما می توانند به سادگی مشابه آن را طراحی کنند. تنها چیزی که گمان می کنم ما نداریم، همین دستگاه های دریافت پول است که آن را هم می توانند بسازند.

گفت و گو

سرکار خانم آفرین،ص، دوست گرامیِ حلقه پیاز، در تاریخ جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ درباره پست کتابخانه عمومی نیویورک نوشته اند که:

«سلام خسته نباشید یعنی میشه ما کتابدارا یه وقت تمام کتابخانه های کشور رو ببینیم کتابخانه نیویورک و غیره طلبمون ... . همیشه زنده باشید»

سرکار دست عزیزم، بله در کشور خودمان هم چند کتابخانه خوب هست که هر کتابداری باید آنها را ببیند. یکی از آنها کتابخانه ملی است، دیگری کتابخانه مجلس شورای اسلامی، کتابخانه ملک، آستان قدس رضوی، کتابخانه مرکزی دانشگاه تربیت مدرس، و ...

این کتابخانه ها هر کدام نکات مثبت و دیدنی هایی دارند، یکی از لحاظ قدمت، دیگری از لحاظ بزرگی، تجهیزات، زیبایی، .... بعضی ها بیشتر این مشخصه ها را دارند. اگر فرصت کردید - که حتما باید فرصتی پیدا کنید - سری به آنها بزنید.

ساختمان قدیم کتابخانه ملی هم یکی از ساختمان های دیدنی و دوست داشتنی است. شنیده ام که متاسفانه آن را تخلیه کرده اند و نمی دانم در دوران ریاست کدام یک ار رؤسای کتابخانه ملی، به طور موقت به نهاد دیگری واگذار کرده اند. چنین کاری در هیچ کشوری انجام نمی گیرد. در هیچ کشوری با ساختمان قدیمی و زیبای کتابخانه خود، مخصوصاً که اگر ملی هم باشد، این گونه رفتار نمی کنند.

در بازدیدی که در سال 1383 از ساختمان جدید کتابخانه ملی فرانسه داشتم، فردی که راهنمای من و همکارم بود، ما را به قسمتی از یکی از برج های ساختمان جدید کتابخانه برد تا قطعه سنگ مکعب شکلی را با افتخار به ما نشان دهد که از ساختمان قدیمی کتابخانه ملی به آن جا آورده بودند تا بدین وسیله پیوندی میان دو ساختمان قدیمی و جدید برقرار کرده باشند! ساختمان قدیمی را هم به کتابخانه عمومی تبدیل کرده بودند تا همچنان "کتابخانه" باشد، نه چیز دیگری.

در این عکس چهار برج ساختمان جدید کتابخانه ملی فرانسه را می بینید که به صورت چهار کتاب باز هستند:

این هم ساختمان قدیمی آن:

===================================================

خانم آفرین موضوع دیگری را هم مطرح کرده اند:

«واقعا چه امکاناتی داره متاسفانه تو ایران ما هنوزکسانی هستن از دانش اموزن و دانشجویان که با کامپیوتر آشنایی ندارن واقعا جای تاسف داره خودم به شخصه شاهد این بودم که دانشجویی به کتابخونمون مراجعه کرده و درخواست کتابی رو داد و من گفتم خیلی راحت میتونید سرچ کنید و حتی راهنمای جستجو هم نصب شده اگه مشکلی داشتید بپرسید خودم و یا همکارانم پاسخگو میشیم و کمک میکنیم اما جوا ب مراجعه کننده :من بچه (یکی از استانهارو نام برد که دیگه نام نمیبرم) اونجام چی کار به کامپیوتر و این چیزا دارم خودت برام پیداش کن خیلی راحت همچین جوابی رو تحویلم داده و خیلی از موارد اینچنینی چطور باید این معزل رو حل کنیم ؟!!!!!!!!! »

همکار عزیزم، پر واضحه که آن دانشجوی محترم، تنبل تشریف داشتن، نه ناآشنا به کامپیوتر. مطمئن باشید که هر پایان ترم در به در به دنبال گرفتن و کپی کردن جزوه دیگران است و حتی زحمت مقاله هایش را هم در ازای پرداخت پول یا بدون آن، به دیگران می دهد! اگر کمی چاشنی شیطنت را هم به او بیافزاییم، توصیف او کامل می شود.

در این جور مواقع شما باید کاملاً خونسردی خود را حفظ کنید و او را به پای کامپویتر ببرید و یک بار برایش جستجو کنید تا شیرفهم شود. اگر توانستید نام او را در یک جایی یادداشت کنید تا اگر دفعه دیگر باز هم تنبلی کرد و خواست زحمت جستجو را به دوش شما بیاندازد، با خیال راحت به او یاد آوری کنید که قبلا روش جستجو را یادش داده اید و دیگر نمی توانید برای او در این زمینه بیشتر وقت بگذارید. همین.

حستجوی منابع با کامپیوتر برای دانشجو به قدری پیش پا افتاده است که اگر بگوید بلد نیست، انگار گفته است که بلد نیست ساندویچ بخورد یا نمی داند نیمرو را از کدام رویش می خورند!!


روزگار است دیگر ...

کتابخانه عمومی نیویورک

چندی پیش جایتان خالی، بدون زق و و زوق و عهد و عیال، یک سفر خیلی فشرده به نیویورک داشتم. در اندک فرصتی که داشتم، علاوه بر میدان تایمز و براد استریت، موزه متروپولیتن، که یکی از معدود موزه های بزرگ و معتبر دنیاست، از کتابخانه عمومی نیویورک هم دیدن کردم.

کتابخانه عمومی نیویورک (New York Public Library) در سال 1895 میلادی ساخته شده و بزرگترین کتابخانه عمومی دنیاست. درونش بسیار زیبا و باشکوه است. نقاشی های زیبای دیوار و سقف آن مرا به یاد موزه لوور پاریس انداخت. البته این دو برای من از لحاظ دیگری هم شبیه بودند: هر دو را مجبور شدم به علت کمبود وقت با سرعت نور بازدید کنم و حسرت به دل بمانم!

اطلاعات تکمیلی را می توانید از ویکی پدیا بخوانید. نگارستان دیجیتال مربوط به ایران این کتابخانه را در اینجا حتما ببینید. چند عکس از این کتابخانه گرفته ام که اینجا برایتان نمایش می دهم. امیدوارم سرعت اینترنت شما کفاف دیدنش را بدهد. خودِ بعدا کتابدارم را هم در یکی از عکس ها می توانید ببینید!

تا یادم نرفته است این را هم بگویم که در جوار این کتابخانه یک پارک زیبا و قدیمی هم وجود دارد. قرار است تا سال 2018 در زیر این پارک یک مخزن بزرگ دو طبقه برای کتابخانه احداث کنند. پروژه بسیار بزرگی است.



کپی و پرینت در کتابخانه

کتابخانه عمومی کوچک ما مثل همه کتابخانه های آمریـکا خدمات پرینت و کپی هم ارائه می کند. برای این منظور مراجعه کننده، که اینجا به او Patron یا Library patron می گویند، می تواند به یکی از دو طریق زیر اقدام کند:

1- از کتابدار بخواهد که برایش کپی بگیرد. کتابدار تعداد صفحات را می شمارد و پولش را می گیرد و سپس کپی های درخواستی را می گیرد و به مشتری تحویل می دهد. من تا به حال ندیده ام که برای این منظور از مشتری کارت عضویت بخواهند، اما قاعدتاً این خدمت مخصوص اعضای کتابخانه است.

اگر مراجعه کننده بخواهد از چیزی پرینت بگیرد، نمی تواند از لپتاپ یا تبلت خود استفاده کند. او باید با استفاده از یکی از کامپیوترهای کتابخانه با شماره عضویت خود وارد سیستم شود. هر کاربر می تواند روزی یک ساعت از کامپیوتر کتابخانه برای هر کار دلخواه، جز تماشای فیلم و عکس های غیراخـلاقـی، استفاده کند و از اینترنت پرسرعت آن لذت ببرد. بارها دیده ام کاربران، از پیر و جوان، از یک ساعت امتیاز خود برای دیدن فیلم یا بازی کامپیوتری و این جور چیزها استفاده کرده اند. اما اگر کاربر خودش لپتاپ یا تبلت داشته باشد، می تواند از اینترنت وای فای کتابخانه به صورت نامحدود از در تمامی ساعات کار کتابخانه استفاده کند.

به هر حال، کاربر برای گرفتن پرینت، ابتدا وارد سیستم یکی از کامپیوترهای کتابخانه می شود، فایل مورد نظر را باز می کند، دگمه پرینت را می زند، برنامه بلافاصله مبلغ هزینه پرینت را محاسبه و به کاربر نمایش می دهد، کاربر اگر موافق باشد، آن را تایید می کند و سپس شماره کامپیوتر را همراه با هزینه پرینت به کتابدار می دهد، کتابدار دستور پرینت را تایید می کند و کاربر می تواند برگه های پرینت شده را از دستگاه چاپگر که در دسترس کاربران است، بردارد.

2- کاربر در صورت تمایل و توانایی، می تواند تمام کارهای فوق را خودش انجام دهد. به این ترتیب:

در سالن کامپیوتر، که در گوشه ای از سالن مطالعه قرار دارد، یک کامپیوتر همراه با دستگاه دریافت کننده پول قرار دارد. کاربر با این کامپیوتر دو کار می تواند انجام دهد: یکی این که اگر همه استیشن ها پر باشد و کامپیوتری آزاد نباشد، می تواند برای خودش کامپیوتر رزرو کند. دوم این که برای پرینت گرفتن، بعد از انجام تمام مراحل ارسال پرینت، خودش به جای کتابدار دستور پرینت را به پرینتر بفرستد. 

با این کامپیوتر و دستگاه بارکدخوان آن حتی کاربر می تواند کتابهای مورد نظر خود را برای بردن به امانت، چک کند(Check out).

برای پرداخت پول پرینت، دستگاهی در کنار کامپیوتر مذکور قرار دارد که کاربر می تواند سکه یا اسکناس خود را به آن بدهد. این دستگاه 5 قسمت دارد:

قسمت (1) محل انداختن سکه است. چون هزینه پرینت هر برگه فقط 15 سنت است (در اینجا سکه های یک، 5، 10، و 25 سنتی رایج است. سکه های 50 سنت و یک دلاری خیلی کم رایج هستند)، بنابراین هزینه پرینت خیلی پایین است و می توان آن را با سکه پرداخت کرد، اما این قسمت در ایران کاربرد ندارد چون هزینه پرینت حتی یک برگ به قدری بالاست که نمی توان آن را با سکه پرداخت کرد.

(2) اگر سکه گیر کند یا کاربر به هر علتی قبل از انجام پرینت از انجام آن منصرف شود، می تواند با فشار دادن این دگمه، پول خود را دریافت کند.

(3) محل ورود اسکناس است.

(4) اگر بیش از مبلغ هزینه پرینت به دستگاه پول داده باشید، بقیه اش را از این قسمت پس می دهد.

(5) نمایشگری است که کل مبلغ پولی که کاربر به دستگاه داده را نمایش می دهد.


برای گرفتن کپی هم همچین دستگاهی در کنار دستگاه کپی قرار دارد و کاربر می تواند خودش کپی ها را به طور مستقل بگیرد. البته همان طور که قبلا گفتم، اگر بلد نباشد می تواند از کتابدار کمک بگیرد. در عکس زیر کاربری را می بینید که بدون کمک کتابدار با دستگاه کار می کند.

دکتر حری

امروز حسب عادت سری به مجله الکترونیک عطف زدم و با کمال ناباوری دیدم در سوگ درگذشت دکتر حری سیاهپوش شده است.

دلم گرفت. یاد اوقات خوشی افتادم که در کلاس های ایشان داشتم. یاد دو سه باری که به خاطر پایان نامه ام نزد ایشان رفتم. او استاد مشاورم بود. 

در دوره کارشناسی ارشد کتابداری دانشگاه تهران، در اغلب کلاس ها سر درد می گرفتم، چون یا از آن درس خوشم نمی آمد، یا استادش در حد و اندازه ای نبود که من دانشجو را راضی کند. فقط دو استاد بودند که با اشتیاق به کلاسشان می رفتم و درسشان هم برایم جالب و غیرتکراری بود: یکی دکتر حری و دیگری مهندس نقشینه.

دکتر حری همیشه درس را با نکته ها و امثال و حکم شیرین می کرد. مثل هایی که به کار می برد ناب بود و جایی نشنیده بودم. یکی این بود که هرگاه یکی از دانشجویان از سخت بودن موضوعی یا درسی یا طولانی بودن تحقیقی گلایه می کرد، دکتر لبخندی می زد و می گفت: 

- بله، هزار آداب دارد خر چرانی، هواپیما نیه ترتر برانی!


روحش شاد و قرین رحمت باد!

مخزن باز در سالن مطالعه

این جمله من بحث جالبی را با یاشار عزیز پیش آورد:

" داشتن کودک، حتی نوزاد، نباید مانع استفاده پدر یا مادر از کتابخانه شود. "

یاشار عقیده دارد که:

"من سراغ دارم کتابخانه هایی را که پدر و مادر را همراه با کودک به کتابخانه راه نمی دهند... نظر خودم این است که مهندسی نبودن ساختمان های کتابخانه های ما در ایجاد چنین قانونی اولین نقش را دارند. وقتی سالن مطالعه و مخزن کتاب در یک فضای مشترک قرار می گیرد ناخواسته شما را به راه ندادن کودکان ترغیب می کند.

پس اگر سالن مطالعه و مخزن شما نیز در یک فضا قرار دارد ولی با مشکلی به نام کودکان مواجه نمی شوید باید ریشه را در جای دیگری جست. البته بنظر من هنوز هم بهتر است سالن مطالعه و مخزن جدا باشند تا همه بتوانند به راحتی در مخزن چرخ بزنند و کتاب مورد علاقه شان را انتخاب کنند بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران."

 

پاسخ من:

جدی میگی؟!!

اینجا هم مخزن باز داریم (در سالن مطالعه) و هم مخزن بسته. هر روز پدر و مادرهای زیادی را می بینم که با کودک خردسالشان سوار بر کالسکه یا در بغل به کتابخانه می آیند و در بین قفسه های کتاب دنبال کتاب می گردند. حتی گاهی با سه یا چهار بچه قد و نیم قد می آیند و بچه ها مدتی بین قفسه ها قایم باشک بازی می کنند، اما بی سر و صدا. بچه ها از زمانی که چشم باز می کنند کتاب و کتابخانه را می بینند و به محیط آن خو می گیرند. دلم می خواهد از اینها هم عکس بگیرم اما این آمریکایی ها خیلی حساس هستن و یک موقع فکرهای بد به سرشون می زنه.

بله مخزن در انتهای سالن مطالعه قرار دارد. اما چیزی که برای من جالبه اینه که حتی نوزادانی که به کتابخانه آورده می شوند، خیلی آرام هستند. شاید به خاطر این است که مادرانِ بی خیال و آرامی دارند و دوران جنینی بسیار بی تنش و آرامی را داشته اند.  

گوشه ای از سالن مطالعه طبقه اول و دوم به بخش کامپیوتر اختصاص دارد. کاربران کتابخانه می توانند روزی یک ساعت به رایگان از این کامپیوترها و اینترنت پرسرعت آنها استفاده کنند. کامپیوترها در اغلب ساعات روز پرمشتری هستند و کاربران، از پیر و جوان، می آیند و چت می کنند، فیلم آنلاین می بینند، ایمیل چک می کنند، بازی می کنند، و خیلی کارهای دیگر. بارها مادر یا پدری را دیده ام که نوزاد به بغل یا کودک در کالسکه در کنار، نشسته است پای این کامپیوترها. نوزاد یا کودک جیک هم نمی زند. شاید پدر یا مادر می داند چه موقع فرزندش آرام است و همان موقع به کتابخانه می آید.

خلاصه این که کودکان هیچ مزاحمتی ندارند. تنها مزاحمت از سوی بزرگسالان یا حتی کتابداران است که گاهی با صدای بلند صحبت می کنند و رشته افکار دیگران را پاره می کنند.

یک بار یک مرد سیاهپوست حدود 60 ساله آمده بود و با لپتاپ خودش به مدت طولانی فیلم آنلاین می دید. استفاده از اینترنت کتابخانه با لپتاپ به صورت نامحدود آزاد است. گویا فیلم یا سریال کمدی می دید و هر وقت به جاهای بامزه می رسید با صدای بلند قهقهه می زد. مدتی تحملش کردیم تا دیگر طاقتم طاق شد و رفتم محترمانه بهش تذکر دادم. عذرخواهی کرد و شاید نیم ساعتی ساکت بود، اما دوباره یادش رفت و صدای خنده اش بلند شد. 

درباره اینترنت کتابخانه نیازی به توضیح نیست که فقط وبسایت های غیراخلاقی در آن فی«ل«تر می شود.

بخش کودکان هم دارای کامپیوترهای شیک با صفحه کلیدهای رنگی هستند تا کودکان به راحتی کار با آنها را یاد بگیرند. یادم باشد چند تا عکس از آنجا هم برایتان بگیرم. تا آن موقع این عکس ها را ببینید که تقریبا شبیه کیبردهای همان جا هستن.


دستشویی کتابخانه ما!

در دستشویی های اغلب اماکن عمومی معتبر ایالات متحده، از جمله در فرودگاه ها، میزی برای عوض کردن پوشک بچه، یا همان تر و خشک کردن کودک، وجود دارد.



دستشویی کتابخانه عمومی کوچک محله ما هم مثل تمامی آن مکان های معتبر همچین امکانی دارد.

من هم که از همه جا بی خبر، انگار که از روستا به شهر آمده ام، مدتها چیزی را که در تصویر اول می بینید، می دیدم و متوجه نمی شدم که آن چیست  و بی تفاوت رد می شدم. آخه اصلا انتظار نداشتم همچین چیزی در دستشویی آقایان وجود داشته باشد! خب در این کشور کودکان زیادی فقط با پدر یا مادر خود زندگی می کنند. داشتن کودک، حتی نوزاد، نباید مانع استفاده پدر یا مادر از کتابخانه شود.

بعد، بالاخره یک روز کنجکاوی ام فوران کرد و بازش کردم و دیدم ... آهــــــــــــان! این همان سکوی تر و خشکه! D:



آبخوری بیرون دستشویی هم در اندازه ایه که کودکان یا حتی افراد ویلچری هم بتوانند به راحتی از آن آب بنوشند. ارتفاع آبخوری را با ارتفاع دستگیره در دستشویی مقایسه کنین:



این دستشویی همیشه مجهز به مایع دستشویی (یا بهتر بگویم کف دستشویی) و دستمال کاغذی برای دست خشک کردن است. در کنار سکوی تر و خشک بچه هم دستمال کاغذی وجود دارد که در عکس می بینید.

در این کشور در اغلب جاها برای صرفه جویی در مصرف مایع دستشویی، یک جور مایع را که در کیسه های خاص بسته بندی شده را در جای مایعی خاصی قرار می دهند که هر وقت دگمه اش را فشار دهید، مقداری از مایع درون کیسه را با هوا مخلوط می کند و به صورت کف تحویل مشتری می دهد! این طوری هم دست مصرف کننده تمیز شسته می شود و هم مقدار مصرف مایع دستشویی کاهش میابد.

نمی دانم حجم عکس ها مناسب هست یا نه. سعی کردم تا 18 کیلوبایت سبکشان کنم تا در ایران به راحتی ببینیدشان.

Check-Out

اغلب کتابخانه های عمومی و دانشگاهی آمریکا، از جمله کتابخانه عمومی کوچک ما، با سیستم مخزن باز اداره می شوند. مراجعه کنندگان به راحتی می توانند در میان قفسه های کتاب پرسه بزنند و هر کتاب دلخواه را بردارند. فقط بعضی مجموعه های خاص با نظام بسته نگهداری می شوند.

در کتابخانه دانشگاه کارولینای شمالی یکی از کتابداران با هیجان تعریف می کرد که در سفری که به کتابخانه ای در یکی از کشورهای خاور میانه داشته، دیده که کتابخانه مثل شوروی سابق با سیستم مخزن بسته اداره می شده!! می گفت اصلا باورش نمی شد که کتابخانه ای وجود داشته باشد که هنوز سیستم بسته داشته باشد!

بگذریم ...

 کتابخانه های اینجا همه به میز امانت خودکار مجهز هستند. اگر شما حوصله صحبت با کتابدار میز امانت را نداشته باشید یا سر کتابدار شلوغ باشد، خیلی راحت می توانید کتابتان را که خودتان از قفسه برداشته اید، به آن میز ببرید و با وارد کردن شماره عضویت خود و چند کلیک ساده check-out کنید. هر کتاب بارکد دارد و کافی است آن را به بارکدخوان نشان دهید تا در طرفة العینی به نام شما زده شود.

اصولا در این دیار همه چیز باید راحت و بی دردسر باشد و حقوق انسان ها در آن لحاظ شده باشد.


از راحتی گفتم، این حکایت یادم افتاد: 

دیروز بخاری برقی ای که در این دیار کفر - آمریکا - حدود دو ماه پیش خریده بودم و حسابی ازش کار کشیده بودم، خراب شد. بردم تعویض کنم. فروشنده پرسید: 

- رسید آن را دارید؟ 

گفتم:

- نه.

- پول آن را نقد پرداخت کردید یا با کارت اعتباری؟

- یادم نمیاد، به گمانم با کارت

- کارت اعتباریتان را لطف کنید به من بدهید.

- این کارتم آن کارت نیست. آن را نیاورده ام.

- پس لااقل گواهینامه تان را به من بدهید تا مشخصات شما را وارد سیستم کنم.

گواهینامه را دادم و در مدت کمتر از یک دقیقه یک کارت اعتباری هدیه (Gift Card) به مبلغ پولی که بابت خرید بخاری داده بودم، به من داد. گفتم: 

- می خواهم بخاری را تعویض کنم، نه این که پس بدهم.

- با همین کارت هدیه می توانید مثل همین بخاری یا یک بخاری دیگر بخرید، یا اگر دیگر به بخاری احتیاج ندارید می توانید یک جنس دیگر بخرید.

تمام این فرایند در کمتر از 3 دقیقه طول کشید، بدون کوچکترین اما و اگر و چرا و نمیشه و نمی خوام و ... 

من: |:



راه فرار 2

یاشار عزیز درباره خروجی های اضطراری کتابخانه که در پست قبلی توضیح دادم، سوالی مطرح کرده:

"حالا اگه منو مسخره نکنید و نگید ذهن منحرف دارم ، خواستم بپرسم با توجه به اینکه واقعا از این درب ها می شه برای دزدی استفاده کرد ، اونجا چه تمهیداتی وجود داره ؟ آیا این درب ها فقط از داخل باز می شه و از بیرون امکان باز کردن نداره ( با توجه به اینکه دزد می تونه همدست داشته باشه که درب رو از داخل براش باز کنه ) جدا چطوری امنیت کتابخونه رو تامین می کنند ؟"

یاشار جان، منم سوال شما رو داشتم اما ترسیدم اینجا از کسی بپرسم، چون خاورمیانه ای هستم و ... 

بگذریم.

در وجب به وجب این کتابخانۀ کوچک 3 طبقه، دوربین حفاظتی کار گذاشته شده. حتی برای محوطه بیرون. در هر شیفت هم یک نگهبان تنومند سیاهپوست در کتابخانه هست که سرتا پاش انواع وسایل و بیسیم و اسلحه و ... آویزونه تا اگر از کسی غلطی سر بزنه، سوسکش بکنه. سیاهپوست های کمتر سیاه معمولا خالکوبی روی بازوشون دارن و با پیراهن آستین کوتاهی که می پوشن، به راحتی در معرض دیدتون قرار می گیره. 

اون اوایل برای مطالعه به کتابخانه رفته بودم، یک بار یکی از این نگهبان ها صاف اومد طرف من. وقتی داشت میامد از ترس قالب تهی کردم، به خودم گفتم من که کار خلافی نکردم، نکنه یکی دیگه کاری کرده و ... خلاصه، نگهبان اومد پیشم و خیلی مؤدب و مهربان گفت که «جناب، اگر اینجا براتون شلوغ و پر سر و صداست، می تونین در یکی از اتاق های محققان به مطالعه تان ادامه بدید»! بی اختیار گفتم نه، ممنون، راحتم! (در حالی که یک خانم با بچه داخل کالسکه آمده بود مطالعه کنه و بچه اش هم کتابخانه رو گذاشته بود روی سرش!).

همین نگهبان در روی میزش 4 تا مانیتور داره و همه جا رو زیر نظر داره. مطمئنم تصویر تمام دوربین ها ضبط میشه. 

بنابراین گیرم که کسی دزدی کنه، گیرم که با کمک همدستش این کارو بکنه، شک نکن که زود پیداش می کنن و وای به حالش! در آمریکا پلیس با مردم خیلی مهربان و مژدب برخورد می کنه. فرض بر بی گناهی افراد هستش، اما همین قدر که معلوم بشه کسی قانون شکنی کرده ... قانون شکنی در آمریکا بزرگترین گناهه و به هیچ وجه ازش چشم پوشی نمیشه. طوری با قضیه جدی برخورد می کنن که انگار ناموسشون بر باد رفته! 

در کنار میز نگهبان، یک ویلچر هم هست که جمع شده و به دیوار تکیه داده شده. اگر کسی حالش بد بشه در صورت لزوم از این ویلچر استفاده می کنن.

این کتابخانه دارای امکانات دیگه ای هم هست که به موقع براتون تعریف می کنم. 

راه فرار

در همه طبقات کتابخانه عمومی کوچک محله ما در جاهایی که به راحتی قابل دیدن باشد، تابلوهایی نصب شده تا نقشه آن طبقه و راه های فرار در وضعیت اضطراری را به مراجعه کنندگان نشان دهد. 


تمامی خروجی ها دارای تابلوی شبرنگ Exit هستند و در صورت وقوع وضعیت اضطرار می توان آنها را باز کرد و خارج شد، اما روی هر یک از درها نوشته ای وجود دارد که افراد را از باز کردن بی مورد آنها برحذر می دارد.

.

یادمه که در کتابخانه ملی تمام درهای اضطراری را به بهانه جلوگیری از دزدی قفل کردند یا حتی میله آهنی جوش دادند تا اصلاً و ابداً باز نشود! از تابلوی راهنما برای یافتن راه و طبقات خبری نبود و نیست، چه برسد به تابلوی راهنمای فرار!

دلمان خوش است که انواع کتابهای استانداردهای کتابخانه های فلان و همان داریم، کتابهای راهنمای ساخت کتابخانه های استاندارد ... 

لپتاپت تو حلقم!

آقا/خانم، من دیگه به کتابخانه های وطنی کاری ندارم. یعنی نمی تونم کاری داشته باشم، چون مقایسه کتابخانه های این وَر و اون وَر دنیا (یا به عبارتی: هر دو وَرش) داره دیوووووووونه ام می کنه.

اصلا بذار بگم تا شما هم بفهمین من چی می کشم:

کتابخانه دانشکده ای دیویس، متعلق به دانشگاه دولتی ایالت کارولینای شمالی، که یکی از ایالت های نه چندان پولدار آمریکاست، تا همین دو سال و خورده ای پیش به دانشجویان عزیز دوره کارشناسی ارشد به بالا، لپتـــــــــاپ امانت می داده، اما چون از هفتم مرداد 1389 با کمبود متقاضی مواجه شده، امانت دادن لپتاپ به آنها را متوقف کرده و کلاً داده به دانشجویان دوره کارشناسی!!

ما کجا و اینا کجا!!

Laptop Checkout

Davis Library no longer circulates laptops due to low demand. Laptops may be checked out at the Undergraduate Library

For more information, see House Undergraduate Library Laptops and Wireless Services


اول آوریل

قرار است از اول ماه آوریل 2013 همه کتابخانه های بزرگ و متوسط آمریکا به جای AACR2 از RDA به همراه FRBR استفاده کنند. RDA خوب است اما FRBR کمی مشکل است و آدم را اذیت می کند.

در آمریکا خیلی از کتابخانه ها مدتهاست که دارند دوره های آموزش FRBR و RDA برای کارکنانشان برگزار می کنند. همه کتابدارها به تکاپو افتاده اند در این دوره های آموزشی شرکت کنند تا از قافله عقب نمانند. در حال حاضر دانستن RDA , FRBR برای متقاضیان استخدام در کتابخانه ها مزیت محسوب می شود، اما از مارس سال بعد دانستن آن یکی از الزامات استخدام خواهد بود.

با این حساب از اول مارس 2013 فاصله بزرگی بین فهرستنویسی در ایران و آمریکا به وجود خواهد آمد.

از زمان ابداع مارک تا به کارگیری آن در ایران یک چیزی حدود 30-40 سال طول کشید. امیدوارم این یکی زودتر از 10 سال وارد کشورمان بشود. البته تغییر سیستم همیشه با دشواری هایی همراه است و اتخاذ تصمیم برای آن با توجه به پیشینه های عظیم منابع کتابشناختی، دل شیر می خواهد. همین کتابخانه کنگره هم سال ها با خودش درگیر بود که این کار را بکند یا نه!

علی الحساب فهرستنویسان فعال و خوش فکر می توانند از منابع آموزشی کتابخانه کنگره (RDA: Resource Description & Access Training Materials) برای خودآموزی RDA استفاده کنند. این منابع در حال حاضر در خیلی از کتابخانه های آمریکا برای آموزش RDA به فهرستنویسان کتابخانه ها مورد استفاده قرار می گیرد.

این پاورپوینت جالب را هم برای درک ساده RDA ، FRBR و MARC21 دانلود کنید و ببینید. معرکه است!

در این باره هفته پیش با خانم رجینا رینولدز، رئیس مرکز ملی ISSN آمریکا مستقر در کتابخانه کنگره، تلفنی صحبت کردم. داستان صحبت با او شنیدنی است و باید سر فرصت برایتان تعریف کنم. او می گفت یکی از نقاط ضعف بزرگ FRBR این است که بیشتر برای تکنگاشتها مناسب است تا پیایندها. گفت که دارند تلاش می کنند تا این ضعف را برطرف کنند.


FRBR

خدا نگذرد از آن "یارو"یی که باعث تعطیلی این وبلاگ شد. آخه مگه ما چی می گفتیم؟

بگذریم ...


با این که عنوان مطلب FRBR است، فکر نکنید می خواهم سمیناری در این باره برپا کنم و سخنرانی کنم. نه بابا کی حالشو داره، حالا سواد پیشکش! سمینار و کارگاهش بماند برای دوست عزیزم محسن جان زین العابدینی.

فقط این که عمری این چهار حرف ناقابل را اف-آر-بی-آر می خوندم و حال می کردم که دست کم بلدم از رو بخونمش. اما حالا فهمیدم که این آمریکایی های جنایتکار و از خدا بی خبر، از فرط تنبلی و بی حالی می خوننش: «فِربِر»  /ˈfɜrbər/ !

خب تا اینجا یاد گرفتم چطور بخونمش. انشاالله 10 - 20 سال دیگه که درباره اش هی سمینار برگزار کردیم و تخمه شکستیم و کف زدیم و هورا کشیدیم، وقتی دنیا خواست ولش کنه و جدیدشو بیاره، ما تازه به کار می گیریمش و باد به غبغب می اندازیم که ... آره، ما End فربریم! درست عین رفتاری که با مارک کردیم و حالا که دنیا داره یواش یواش از مارک دل می کنه، ما صدایمان را ... اِهِم ... صاف می کنیم که ... مـــــارک بلتیم!

Library Lover

کتابداران آن سوی آبها گویا از ما کتابداران و بعدا کتابداران این دیار بسیار پیشرفته ترند. آنها از هر روشی برای تبلیغ حرفه شان بهره می گیرند و همه چیز می دانند...

یکی از سایتهای کتابداری آن ور آب متعلق به همین نوع کتابداران است. در جستجوی نام وبلاگ تازه تاسیس Librarism در گوگل به این سایت برخوردم. ارباب این سایت مطالب نغزی را در قالب موسیقی های رایج در غرب (راک، کانتری، ...) بیان فرموده اند، اما چون سایت حضرت ایشان از سوی مخابرات ایران "فیل تر" شده است، شعر و فایل MP3 دو تا از آهنگهایشان را که در جای دیگری ذخیره کرده ام، اینجا می آورم:

ادامه نوشته

پنج شغل سخت دنیا

دلشان خوش است! معلوم نیست چند نفر در چه شرایطی نشسته اند و شغلهای سخت دنیا را رتبه بندی کرده اند:

۱) کار در اورژانسهای درمانی، ۲) ملوانی و دریانوردی، ۳) رانندگی تاکسی، ۴) گاوداری، ۵) چوب بری.

به نظر من کتابداری به چند دلیل سخت ترین کار است:

۱- بی توجهی عمومی به کتابخانه ها

۲- ناشناخته بودن کتابداری در جامعه (در هر محفل و مکانی مجبوری توضیح بدهی کتابداری چیست و چه فرقی با گردگیری کتاب دارد)

۳- دستمزد کم این حرفه (خداییش اون موقع که برای ترجمه شفاهی ساعتی ۳۰۰۰ تومان به من می دادند، برای کار کتابداری ساعتی ۷۰۰ تومان به من پیشنهاد کردند!!!)

۴- آوارگی میان رشته های مختلف و اجبار به اختراع میان رشته ای بودن این رشته!

۵- تصور کنید من بی مایه بخواهم وانمود کنم خیلی حالیمه. خب سخته دیگه! (از این من ها در این رشته کم نیست...)

تیراژ

حين ول‌وبگردي سري هم به سايت کتاب نیوز زدم. ديدم در ستون خبرها تيتر جالبي زده از مصاحبه با حجت الاسلام جعفريان، رئیس کتابخانه مجلس: «کتابخانه‌های عمومی را توسعه‌ دهید نه کتابفروشی‌‌ها را!».

 خواستم مطلبي بنويسم، ديدم همان اصل جملات ايشان را بياورم بر هر كدام نظر كوچكي بدهم كفايت مي كند:

 -  در مقایسه با تعداد جمعیت فارسی زبان در جهان شمارگان  5 هزار نسخه بسیار مطلوب است. [خب اگر از 70 ميليون جمعيت ايران (از جمعيت فارسي زبانان افغانستان صرف نظر مي كنم) تنها 30 ميليون نفر سواد خواندن و نوشتن داشته باشند، با توجه به انتشار كمتر از 1000 عنوان كتاب غير درسي در ماه، با تيراژي كه ايشان فرموده اند در طول سال به هر نفر حدود 2 عنوان كتاب مي رسد. آيا اين تعداد معقول است؟!].

-  عاقلانه ترین راه این است که شمارگان کتاب همان سه هزار نسخه باشد [ديگه بدتر].

-   حتی من پیشنهاد می کنم شمارگان کتاب بیش از یکهزار نسخه نباشد [وامصيبتا!].

-  مشکل عمده ای که مانع از افزایش شمارگان می‌شود این است که ... اگر کتابی مدت زمان زیادی در انبار بماند، در لحظه فروش باز به قیمت اولیه فروخته می‌شود [مگر كتاب سيرترشي است كه كهنه اش گرانتر باشد؟!].

 اگر قیمت کتاب به روز تعیین شود ناشر می‌تواند خطر کند و شمارگان را افزایش دهد [خب اگر بند اول صحبت ايشان صحيح باشد، كتابها به هر حال روي دست ناشران باد مي كند كه!].

-  تصور اینکه هر کسی باید کتابخانه خصوصی داشته باشد تصور نادرستی است، چرا که وسعت کوچک آپارتمانها اجازه داشتن کتابخانه خصوصی را نمی‌دهد [دليل از اين بهتر نبود؟!].

-   بیشتر کلکسیونرها دنبال تشکیل کتابخانه خصوصی هستند [!].

-   ما نیازمند توسعه کتابخانه‌های عمومی هستیم [اين جمله را بايد با آب طلا نوشت. هرچه مي كشيم از كمبود كتابخانه عمومي است] نه کتابفروشیها [اين كتابفروشي هاي بيچاره چكار دارند به كتابخانه ها؟ بهتر نيست بگذاريد بی سر و صدا کارشان را بکنند و در عوض مردم را به كتابخواني ترغيب كنيد؟!].

این هم شد رشته؟!

بارها از زبان دانشجویان مقطع لیسانس شنیده ام که «ای بابا، اینا هم شدن درس؟ این هم شد رشته؟! تمام این درسا رو می شه یه ماهه یاد گرفت و رفت سر کار، مگه غیرکتابدارهایی که میان توی این حرفه این کارو نمی کنن؟ ...»

نظر شما رو نمی دونم، ولی من خودم همچین نظری ندارم.

دوستان، زیاد ناراحت و نگران نباشید. وضع رشته های دیگر حوزه علوم انسانی هم بهتر از کتابداری نیست. مثالی می آورم: من خودم لیسانس زبان روسی دارم. هنوز یادم هست که رئیس وقت گروه زبان روسی دانشگاه تهران می گفت به نظر او این رشته تا مقطع کاردانی کافی است و پس از آن دانشجو خودش باید برود در بازار کار تجربه بیاموزد.

به نظر من هم بسیاری از رشته ها را می توان به صورت نیمه حضوری و با خواندن چند کتاب یاد گرفت. اما به هر حال باید توجه داشت که تجربه یک چیز است و درس آکادمیک چیز دیگر، تلفیق این دو ثمر خوبی به دنبال دارد.

عدم استفاده از دروس یاد گرفته شده، حتی بهترین و پرکاربردترین درسها، نتیجه ای جز یاس و نا امیدی و احساس پوچی و بیهوده گی نخواهد داشت.

مخلص کلام: هی ننشینید و از بیهوده بودن درسهایتان شکوه کنید، به جای آن بکوشید آنها را به کار اندازید و در عمل از آنها بهره بگیرید، آنگاه خواهید فهمید که آنچه خوانده اید بیهوده نبوده است.

البته نظر من راجع به دروس فعلی مقطع فوق لیسانس تاحدودی متفاوت است. وقتی در این مقطع استاد بسیار محترم نقشه جهان را به دانشجو نشان می دهد و با قیافه پروفسور مآبانه می گوید: «این قسمتهای آبی رنگ دریاها و اقیانوسها هستند، قسمتهای پررنگ عمقشان بیشتر است ...» انگار دانشجوی فلکزده آماج بدترین لیچارهای عالم گشته است...

اورانگوتان

نخیر، مثل این که قراره پستهای من از این به بعد به نوعی به حیوانات ربط داشته باشه!

الغرض، در سایتهای روسی به دنبال مطلبی راجع به کتاب "کتابدار" بودم که چشمم به مطلبی در ویکی پدیا افتاد:

قضیه از این قراره که قهرمان اولین داستان سری کتابهای The Color of Magic یک "کتابدار" بوده. ولی بعدا این کتابدار بخت برگشته دچار پرتو جادویی یکی دیگه از شخصیتهای داستان می شه و ناگهان به یه اورانگوتان تبدیل می شه!

نکته جالب اینه که کتابداره می بینه که اورانگوتان بودن مزایای بیشتری داره به همین خاطر بعدا از انسان شدن صرف نظر می کنه!

او دیگه برای دستیابی به کتابهای طبقات بالای قفسه ها نیازی به نردبان نداشت. او با این که هیبت وحشتناکی پیدا کرده بود، اما کارش را از دست نداد چون فقط او بود که جای کتابها را به خوبي می دونست. "کتابدار" به زحمت حرف می زد. در واقع فقط می تونست بگه "اوک" (به معنی بله) و "ایک" (به معنی نه).

كتابدار

اورانگوتان کتابدار عضو گروه کوچکی از کتابداران ارشد بود. تنها این کتابداران نخبه بودن که می تونستن وارد فضای کتابداری (L-Space یا Library Space) بشن. اصل اساسی L-Space چنین بود:

فرمول

گروه کتابداران ارشد سه قانون بسیار مهم را لازم الاجرا می دانستند:

۱- سكوت؛

۲- كتابها بايد سر موعد بازگردانده شوند؛

۳- دخالت در قانون علت و معلول ممنوع است.

(البته اورانگوتان نمي تونست قانونهاي اول و سوم را به خوبي رعايت كنه اما در مورد قانون دوم بسيار سختگير بود.)

 ... (بقيه رو خودتون زحمت بكشين از اينجا و اينجا بخونين).


ای شاپا نشناس ها!

عضو انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران نیستم پس خبرنامه آن را هم مشترک نیستم. از این روی دوره جدید خبرنامه را همین امروز در اتاق حضرت عمرا کتابدار رویت کردم.

یادش بخیر، دو - سه شماره مانده به توقف انتشار خبرنامه، این عمرا کتابدار عزیز عریضه ای تقدیم اینجانب نمود و عاجزانه تقاضای یک شماره شاپا برای خبرنامه کرد. ما هم که بعدا قرار است کتابدار شویم، با ناز و کرشمه و حالا امروز وقت ندارم برو فردا بیا ... بالاخره رویش را زمین نینداختیم و شاپای تر و تازه و برشته ای تقدیم ایشان نمودیم ...

هر چه امروز خبرنامه را زیر و رو کردم، اثری از آن شاپای برشته در آن ندیدم! عجبا، حیرتا، پس کجاست آن شاپای نازنین؟! پس کجا رفته است دانش کتابداری کتابداران؟ آن که عمرا کتابدار بود شاپای اختراع شده توسط کتابداران را می شناخت و قدرش می دانست، اینهایی که واقعا (!) کتابدارند چرا شاپا نشناسند (بر وزن قدر نشناس)؟ آن هم در انجمنی که به سلامتی نماینده جامعه کتابداران و اطلاع رسانان ایران است؟!

البته در عالم کتابداری کشورمان ایران اینجور چیزها کاملا عادی است. کافی است از ۱۰۰ نفرشان بخواهی درباره مثلا وب۲ مطلب بنویسند، هزارتا مقاله کپی پیستی تحویلت می دهند که بیا ببین، صد تا یه ... ، همه اش حرف حرف حرف ...، اما یکی از کاربردی ترین ابزارهای حرفه شان را نمی شناسند! شاپا و شابک برایشان کهنه و دمده شده، مگه یه کتابدار عاقل خودشو با این چیزای بنجل سر کار میذاره؟!! بی نواها خبر ندارن که بیرون از این مملکت، در کشورهایی که سرشون به تنشون می ارزه، بی ISBN و ISSN در سفارش و خرید کتاب و پیایندها جواب سلامت را هم نمی دهند!

یه سری به وبلاگها و سایتهای کتابداری بزنین، حتی راه دور نرین، یه نگاهی به سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی بندازین که مثلا و قاعدتا باید در کاربرد علوم کتابداری و اطلاع رسانی در این کشور پیشرو باشه، اگه تونستین در کنار معرفی پیایندها (نشریات ادواری) شاپای اونها رو ببینین، پیش من جایزه دارین!

این در حالیه که علم کتابداری در ایران حدود ۷۰ سال (؟) قدمت داره و پای اولین شماره شاپا چیزی حدود ۳۵ سال پیش به ایران باز شده!

-----------------------------------------------

پ.ن.: این جمله "یکی از کاربردی ترین ابزارهای حرفه شان را نمی شناسند" برداشتی است از نتایج یک پژوهش.

ترویج علم: چشم اندازها، فرصت ها، چالش ها، پیازها

امروز از سرکار خانم میترا آبیار، دبیر کمیته روابط عمومی دومین همایش سراسری ادکا، ایمیلی دریافت کردیم که از ما دعوت کرده بودند در تبلیغ سمیناهار «ترویج علم: چشم اندازها، فرصت ها، چالش ها» ایشان را یاری کنیم. ولی ما هرچه گشتیم اثری از «پیاز» در سمیناهار مذکور نیافتیم! 

البته برخی آگاهان گفتند که پیاز در این سمیناهار به صورت Hidden است و به موقع اش اشک برخی را در خواهد آورد! لذا ما با کمال میل پذیرفتیم که در تبلیغ سمینار مذکور شرکت کنیم:

ادامه نوشته

فدای دو جلد آبی و قطورت!

""تدوین دایره المعارف به زبان فارسی به خصوص در رشته های تخصصی عمر درازی ندارد و در این رشته برای نخستین بار صورت گرفته است ؛ بسیاری از رشته ها، با قدمت بسیار بیشتر از رشته ما  فاقد این گونه منابع هستند. پس بروز اشکالات را با دیده سخاوتمندانه تری بنگیرم ."" ...

این قسمتی از واکنش یکی از دست اندرکاران دایره المعارف کتابداری به مطلب نام مخترع چاپ سنگی و کامنتهای مربوط به آن در وبلاگ گفتگو است (آخ که اون دیده سخاوتمندانه ترش منو کشته!).

پس یادمون باشه که هر وقت خواستیم ایرادی از این دایره المعارف بگیریم، بگیم:

قربون روی ماهت، فدای دو جلد آبی و قطورت شوم! تو تکی، یکی یدونه ای، نور چشمی، کور بشه چشم هر رشته ای که مثل تو رو نداره و حسودیش می شه، ...، اگه تو هر ایرادی داشته باشی هیچ مهم نیست، مبادا ناراحت بشی ها، مبادا نگران بشی ها!

اگه در صفحه ... تو به جای "زنه فلدر"  نوشته شده باشه "رنه فلدر" هیچ مهم نیست، اگه در صفحه ... تو نوشته شده باشه که فلان چیز در ایران از فلان نظر رتبه اول رو داره، اما بعداَ معلوم بشه که این طور نیست و این اطلاعات غلطه، اصلاَ خودتو ناراحت نکن، چون اصولاَ تو در کشوری تالیف شده ای که قرار نیست کسی تو رو حتی نگاه کنه چه برسه به این که بخونه، پس نترس، هیچ اتفاق بدی برای کسی نمی افته ...

----------------------------------------

پ.ن.: اصلا ببینم، مگه قراره که همه اطلاعات دایره المعارف صحیح باشه؟!  کی همچین حرفی زده؟ ...

جریان سیال اطلاعات، یا، یکی این بیچاره را از خواب بیدار کند!

چند روز پيش 2 بار به فاصله 2 روز با اداره كل فرهنگي معاونت امور اجتماعي شهرداري تهران تماس گرفتم و با خانمي كه مسؤول امور كتابخانه ها بود صحبت كردم.

 

بار اول پرسيدم كه آن اداره كل چند كتابخانه را تحت پوشش خود دارد. ايشان در جواب پرسيدند:

 

-         اين اطلاعات را براي چه منظوري مي خواهيد؟ 

-     براي انجام يك تحقيق. مي خواهم موضوعي را در تمامي كتابخانه هاي شهر تهران، و از جمله در كتابخانه هاي تحت پوشش اداره كل شما، تحقيق كنم.

 -         بسيار عالي، اما حتماً يك نسخه از نتيجه پژوهش خود را بايد به ما هم بدهيد (!). 

-         بروي چشم! اما بالاخره نفرموديد كه چند كتا... 

-         46 تا.

 -         بسيار متشكرم. از شما اجازه مي خواهم كه يك بار ديگر مزاحمتان شوم تا اطلاعات تكميلي را بگيرم.

 -         خواهش مي كنم.

 

دو روز ديگر دوباره با ايشان تماس گرفتم:

 

-         سلام. 

-         سلام. 

-     مجدداً مزاحمتان شدم تا نام و نشاني و شماره تلفن كتابخانه هاي تحت پوشش اداره كل فرهنگي را لطف فرموده به بنده بدهيد. شماره فكس بنده ... 

-         امكان ندارد! ما نمي توانيم اين اطلاعات را به شما بدهيم!  

-     چرا؟ مگر محرمانه است؟! اگر محرمانه است، پس چرا سازمان فرهنگي هنري شهرداري، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و ... اطلاعات كتابخانه هاي خود را در وبسايت خود در معرض ديد همه قرار داده اند؟! 

-         شما معلوم نيست اين اطلاعات را براي چه منظوري مي خواهيد ... 

-         ببينيد خانم، شما تصور كنيد كه من مي خواهم عضو يكي از كتابخانه هاي شما شوم. مي خواهم ببينم كدام كتابخانه به من نزديكتر است ... 

-         شما بايد درخواست خود را به صورت مكتوب به آقاي مهندس ... ، مديركل اداره فرهنگي ارائه دهيد ...

 

خود حديث مفصل بخوانيد زين مجمل!

دسترسي آزاد و آدمهای خسیس

چندي پيش در جستجوي مطلبي جديد راجع به مادها بودم. در حين گوگل كاوي به سايت كميسيون عالي پایان نامه ها و رساله هاي وزارت علوم و آموزش عالي روسيه برخوردم.

نكته جالبي كه در آن سايت ديدم اين بود كه ضمن درج برنامه هاي آتي دفاع از رساله دانشجويان مقطع دكتري، فايل كامل هر يك از رساله ها را هم گذاشته بودند تا علاقمندان به صورت آزاد و رايگان دانلود كنند. در اين صورت افرادي كه مايل به شركت در جلسه دفاعيه هستند مي توانند كل رساله را مطالعه كرده و با آگاهي كامل در جلسه حاضر شوند.

 دنياي جالبي است، پايان نامه ها و رساله ها هم به دنبال پيايندها به تدريج به وادي «دسترسي آزاد» پا مي گذارند.

 اين هم از مزاياي «حق مالكيت معنوي» است كه سالهاست در اغلب كشورها به صورت قانون در آمده و لازم الاجراست، اما هنوز در كشور ما …

 

این مطلب را با دوست کتابداری در میان گذاشتم. آرزو کردم ای کاش در کشور ما هم چنین مرکزی برای تمرکز بخشیدن و اطلاع رسانی در باب پایان نامه ها در وزارت علوم تشکیل شود. آن دوست گفت این آرزو در ایران جامه عمل نمی پوشد زیرا ما ایرانیان انسانهای خسیسی هستیم!! قضاوت در باره نظر این دوست را به شما واگذار می کنم!

گاف من ایرانی

راستی، آن عزیزی که می خواست گاف من های ایرانی را به ما نشان داده یا نشانی شان را بدهد، چی شد؟

عزیزم من هنوز چشم به راهت هستم!

راست كليك غارت گونه!

جمله «شما مجاز به راست کلیک نمی باشد» که در پی عمل ناجوانمردانه و غارتگرانه «راست کلیک» در یکی از وبلاگهای همکارانمان ظاهر می شود، از نادر جملاتي است كه نه تنها كليك كننده غارتگر و چشم به مال مردم دوخته را ناراحت نمي كند، بلكه لبخند مليحي را نيز بر لبان او مي نشاند!

 

در اين رابطه جوكي به خاطرم خطور كرد اما «عمراً كتابدار»  عزيز مرا از نقل آن نهي فرمود. فكر نكنيد كه جوك بي ادبانه اي بود، نه، اتفاقا خيلي هم ادبي بود! اما ما در ميزان ربط آن به «راست كليك غارت گونه» با يكديگر اختلاف نظر داشتيم.

 

به هر حال، گلواژه آن جوك اين بود كه: «اصلا كي با تو زر زد!».

فضای داده ای

پریروز به مقاله جالبی برخوردم درباره Dataspace. هنوز مطلبی به زبان فارسی در این باره به چشمم نخورده. به نظر می رسه مطلب جالبیه.

هنوز نمی دونم معادل فارسی Dataspace چی می شه. فضای داده ای، فضای داده ها، یا به سیاق آقای دکتر علی حسین قاسمی که Database رو «داده پایگاه» ترجمه کرده «داده فضا»؟

راستی، نویسنده مطلب Database تو ویکی پدیای فارسی معادل این کلمه اخیر رو گذاشته «دادگان»! این معادل برای من کمی نامانوسه ولی نمی خوام بگم درسته یا غلطه. حالا ایشون بفرمایند که به این ترتیب، معادل Dataspace چی می شه؟

نظر خوانندگاه و بینندگان احتمالی چیه؟

پیاز، قارچ، علف هرز، و ... کتابداری!

دیروز دیدم یکی از کتابداران محترمی که بنده انشاالله بعدا که «کتابدار» شدم با او هم رشته ای خواهم شد، ایجاد بی رویه دانشگاه ها و به تبع آن گروه های کتابداری را به رشد علف هرز تشبیه کرده است (تکثیر گروه های آموزش کتابداری). البته من شخصا اعتقاد دارم که ایجاد و تکثیر دانشگاههای مورد نظر آن «بعدا همرشته» عزیز بیشتر به تولید و تکثیر «قارچ» شبیه است تا علف هرز، چون علف هرز را گوسفند و گاو  می خورد و شیر و گوشت تولید می کند، اما این دانشگاهها را انسان استفاده می کند، و چون انسان علف هرز نمی خورد، پس بهتر است دانشگاهها را به قارچ تشبیه کنیم تا خدای ناکرده به ... شبیه نشویم !!!

خلاصه این که هر روز پای گیاهان جدیدی به این رشته فخیمه باز می شود. البته خوشحالم، چون به این ترتیب روز به روز به تازگی و طراوت این رشته بیشتر افزوده می شود!

پياز و كتابداري

امروز به نكته يا بهتر است بگويم به سؤال جالبي رسيدم: آشپزان محترم (چه خوب است كه "آشپز" همچون ساير واژه ها در زبان شيرين فارسي، جنسيت ندارد!) خوب مي دانند كه براي بهبود مزه بسياري از غذاها مي توان از پياز به صورتهاي مختلفِ رنده يا خرد شده استفاده كرد. آيا كتابداري و اطلاع رساني هم مي تواند همين خاصيت را داشته باشد و با تركيب با ساير رشته ها به بهبود و ارتقاء آنها كمك كند؟

اگر مي تواند، پس چرا به كارش نمي گيرند؟ چرا بديهي ترين اصول اين رشته در اغلب جاها رعايت نمي شود؟

اگر نمي تواند، پس مي گوييد كه اين رشته پر طمطراق از يك پياز ساده هم كمتر است؟

ايراد كجاست؟