از گافمن  تا...گاف من ها!

بعد از مطلب فیل تر! در وب لاگی که ما انها را شدیدا به خودمان پیوند زدیم! ولی انها حتی به روی مبارک هم نیاورده  و از هرگونه پیوندی (تاکنون)سر باز زدند( حالا بعدا قصه را میگویم...خدا حالش را برساند قالش مساله ای ندارد) رفتیم سراغ چند جای دیگر! و کمی تفرج کردیم در وبلاگ های کتابداری. خسته نباشند! ملذذ شدیم. و اما تفرج ما در شنبه دهم ماه مبارک :

 

  1. مطلب رفیقمان (حضرت بعدا کتابدار) را در همین حلقه قرائت کردیم  برای مرتبه 5 انهم از چند باب/ اول انکه کنتور وبلاگ حرکتی انجام دهد ،بلکه خجالت زده نشویم در میان جماعت وب لاگ نویس! دیروز کنتورمان حتی یک تکان هم نخورده بود !!! دریغ از یک صحبت! خلاصه امروز امدیم که تلافی کینم. دوم اینکه یک صحبتی کرده بودند برای مطلب رفیقمان در همین بخش (شما صحبتی داری؟) چند بار خواندیم. طرف نامش را گذاشته بود منتقد. صحبت هایی هم کرده که میتوانید بخوانید اما نکته جالب و هوشمندانه اش انجا بود که خطاب به رفیق ما نهیب زده بود: " اگر آماری از گافمن های ایران خواسته باشی می توانم آدرس اونا رو بهت بدم"  و در اخر هم به نظر من، پیاز و حلقه را ریشخند کرده بود که اگر قصدش توهین و تمسخر بود خدا ازش نگذرد. و اما نکته جالب اینکه ایشان به درستی فرموده اند: " گافمن های ایران" توجه کنید  ایشان نگفته اند : گافمن! یعنی یک گافمن. چون بیچاره امریکایی ها فقط یکی دارند ولی ما  گافمن ها!!! داریم! و این قضیه راست است! ما در ایران گاف من gaf man)) یعنی کسی که گاف زیاد میدهد کم نداریم! خودمان این کاره ایم! اصلا  گاف  تولید ماست! به حرف های ... استادان و ... گوش کنید و ببینید که چه گاف هایی میدهند انهم اساسی! البته گاف داریم تا گاف ولی انقدر گاف هایمان کیفیت دارند  که بتوانیم از پدر سوخته های امریکایی که پدربزرگ علم کتابداری و اطلاع رسانی اند ولی فقط  یک  گافمن دارند بزنیم جلو.  نکته دیگر اینکه دوست منتقد ما گفته اند: "اگر ادرس اونارو خواسته باشی...."  پدر جان این که دیگر ادرس نمی خواهد  الحمدالله گاف من های ما هم متکثرالوجه هستند  یعنی هم زیادند و هم اینکه توزیع جغرافیایی متناسبی دارند و هر طرف که سر بچرخانی  همچون خضر نبی جلویت ظاهر میشوند . ادرس دیگر نمیخواهد!  ولی خداییش خوشحال شدیم از کشف امروزمان و اینکه دریافتیم ما گاف من ها  داریم  که حتی ادرس دارند!! ولی احتمالا آن گافمن از خدا بیخبر حتی ادرس هم ندارد و دکتر حری هم همیشه برای ارتباط با ایشان نامه هایش را بر برگ های خزان می نوشته و به  آب میداده!!!

    ۲.عبارت ""گاف من های ایران" اگر بخواهد تبدیل به یک نشریه روزانه شود  باور کنید هم مطلب دارد و هم شمارگانش سر به اسمان میزند.

    ۳.از این به بعد سعی میکنیم اگر خدا حالش را رساند مقدار معتنابهی به معرفی   گاف من ها بپردازیم و گاف های اساسی را همراه با ادرس!!در اینجا ذکر کنیم.

    4. به مورد 3 دلخوش نباشید چون ما از این قول ها زیاد به خودمان دادیم و وفا نکردیم. اما صمیمانه دست کسانی را که  گاف های با کیفیت را به همراه گاف من مربوطه  و البته ادرس به ما برسانند فشرده میکنیم.!!

    5. خیلی صحبت برای نوشتن بود  ولی ترجیح دایم با غور در مفهوم گاف من کمی تفرج امروزمان  را چرب تر کنیم.

    ۶. بالاغیرتا یک لحظه پیش خودتان به این عبارت فکر کنید و حس خودتان را برایمان بنویسید.گافمن های ایرانی!

    ۷.

تخمه و تفكر

روزی روزگاری دکتر افشاری، رئیس وقت پژوهشکده هواپیمایی، یادش به خیر، نکته ای را دائم به ما گوشزد می کرد: ما ایرانیان هزار سال است که نشسته ایم تخمه شکسته ایم و شعر گفته ایم!

شاید اگر دکتر افشاری عزیز کتابدار بود، می گفت: ما کتابداران ایران هزار سال است که نشسته ایم تخمه شکسته ایم و فکر کرده ایم کتابداریم!

براستی ما برای پیشرفت علم و حرفه خود چه کرده ایم؟ آیا توانسته ایم حتی یک خشت ناقابل بر بنای رفیع کتابداری جهان بگذاریم؟ آیا توانسته ایم جز در موارد بسیار معدود، دو مقاله جانانه (نمی گویم نظریه علمی و ...) بدون copy و paste بنویسیم و به محافل معتبر کتابداری ارائه کنیم؟

گافمن را همه کتابداران می شناسند. به قول دکتر حری، رساله دکتری گافمن فقط ۲۵ صفحه بود! اما در این ۲۵ صفحه توانسته بود نظریه ای را با روابط ریاضی ارائه کند! ما در ایران چند گافمن داریم؟

آیا توانسته ایم در معرفی خود و حرفه خود به جامعه کاری انجام دهیم؟ آیا توانسته ایم ثابت کنیم که کتابداری، پاک کردن گرد و غبار کتابها نیست؟

چیزی که مرا به نوشتن این مطلب واداشت، اتفاقی بود که دیروز روی داد. دیروز در جلسه ای یارویی که کتابدار با سابقه است، اصرار داشت که مستند سازی نام سازمانها (تنالگان) کاری است بس سنگین و دشوار. بنده هم اصرار داشتم که نه اینطور نیست. تا این که عنان از کف بدادم و بانگ بر آوردم که: "کل کتابداری [ایران] چقدر سنگین است که مستند تنالگانش باشد"!

یارو با شنیدن این سخن کمی تا قسمتی تند من برآشفت و تاب این بی مهری به حرفه اش را نیاورد و شتابان جلسه را نیمه کاره ترک کرد.

می دانم که بحث بر سر کلیت کتابداری ایران در اندازه های این وبلاگ نمی گنجد، اما آیا کسی می تواند پاسخی حتی کوتاه به سوالات من بدهد تا بنده خدایی را از سرگردانی نجات دهد؟!

جلال و زایش ساعت 29!

۱.یادم نیست دقیقا ولی شاید 16 یا 17 سال پیش بود که حوزه هنری در همین روزها مجلسی برقرار کرد برای جلال و ان روز بود که برای نخستین بار شمس ال احمد را دیدم و شنیدم جلال خسروشاهی هم بود ودرباره جلال کمی حرف زد و البته یک روحانی هم بود. عبا و قبا ی جلال را هم به نمایش گذاشتند و ایضا چوب سیگار و قلم و دوات و الخ. سفرنامه روسش را انجا خریدم و خسرو شاهی برایم امضائ کرد!
ادامه نوشته

راست كليك غارت گونه!

جمله «شما مجاز به راست کلیک نمی باشد» که در پی عمل ناجوانمردانه و غارتگرانه «راست کلیک» در یکی از وبلاگهای همکارانمان ظاهر می شود، از نادر جملاتي است كه نه تنها كليك كننده غارتگر و چشم به مال مردم دوخته را ناراحت نمي كند، بلكه لبخند مليحي را نيز بر لبان او مي نشاند!

 

در اين رابطه جوكي به خاطرم خطور كرد اما «عمراً كتابدار»  عزيز مرا از نقل آن نهي فرمود. فكر نكنيد كه جوك بي ادبانه اي بود، نه، اتفاقا خيلي هم ادبي بود! اما ما در ميزان ربط آن به «راست كليك غارت گونه» با يكديگر اختلاف نظر داشتيم.

 

به هر حال، گلواژه آن جوك اين بود كه: «اصلا كي با تو زر زد!».