تیراژ

حين ول‌وبگردي سري هم به سايت کتاب نیوز زدم. ديدم در ستون خبرها تيتر جالبي زده از مصاحبه با حجت الاسلام جعفريان، رئیس کتابخانه مجلس: «کتابخانه‌های عمومی را توسعه‌ دهید نه کتابفروشی‌‌ها را!».

 خواستم مطلبي بنويسم، ديدم همان اصل جملات ايشان را بياورم بر هر كدام نظر كوچكي بدهم كفايت مي كند:

 -  در مقایسه با تعداد جمعیت فارسی زبان در جهان شمارگان  5 هزار نسخه بسیار مطلوب است. [خب اگر از 70 ميليون جمعيت ايران (از جمعيت فارسي زبانان افغانستان صرف نظر مي كنم) تنها 30 ميليون نفر سواد خواندن و نوشتن داشته باشند، با توجه به انتشار كمتر از 1000 عنوان كتاب غير درسي در ماه، با تيراژي كه ايشان فرموده اند در طول سال به هر نفر حدود 2 عنوان كتاب مي رسد. آيا اين تعداد معقول است؟!].

-  عاقلانه ترین راه این است که شمارگان کتاب همان سه هزار نسخه باشد [ديگه بدتر].

-   حتی من پیشنهاد می کنم شمارگان کتاب بیش از یکهزار نسخه نباشد [وامصيبتا!].

-  مشکل عمده ای که مانع از افزایش شمارگان می‌شود این است که ... اگر کتابی مدت زمان زیادی در انبار بماند، در لحظه فروش باز به قیمت اولیه فروخته می‌شود [مگر كتاب سيرترشي است كه كهنه اش گرانتر باشد؟!].

 اگر قیمت کتاب به روز تعیین شود ناشر می‌تواند خطر کند و شمارگان را افزایش دهد [خب اگر بند اول صحبت ايشان صحيح باشد، كتابها به هر حال روي دست ناشران باد مي كند كه!].

-  تصور اینکه هر کسی باید کتابخانه خصوصی داشته باشد تصور نادرستی است، چرا که وسعت کوچک آپارتمانها اجازه داشتن کتابخانه خصوصی را نمی‌دهد [دليل از اين بهتر نبود؟!].

-   بیشتر کلکسیونرها دنبال تشکیل کتابخانه خصوصی هستند [!].

-   ما نیازمند توسعه کتابخانه‌های عمومی هستیم [اين جمله را بايد با آب طلا نوشت. هرچه مي كشيم از كمبود كتابخانه عمومي است] نه کتابفروشیها [اين كتابفروشي هاي بيچاره چكار دارند به كتابخانه ها؟ بهتر نيست بگذاريد بی سر و صدا کارشان را بکنند و در عوض مردم را به كتابخواني ترغيب كنيد؟!].

این هم شد رشته؟!

بارها از زبان دانشجویان مقطع لیسانس شنیده ام که «ای بابا، اینا هم شدن درس؟ این هم شد رشته؟! تمام این درسا رو می شه یه ماهه یاد گرفت و رفت سر کار، مگه غیرکتابدارهایی که میان توی این حرفه این کارو نمی کنن؟ ...»

نظر شما رو نمی دونم، ولی من خودم همچین نظری ندارم.

دوستان، زیاد ناراحت و نگران نباشید. وضع رشته های دیگر حوزه علوم انسانی هم بهتر از کتابداری نیست. مثالی می آورم: من خودم لیسانس زبان روسی دارم. هنوز یادم هست که رئیس وقت گروه زبان روسی دانشگاه تهران می گفت به نظر او این رشته تا مقطع کاردانی کافی است و پس از آن دانشجو خودش باید برود در بازار کار تجربه بیاموزد.

به نظر من هم بسیاری از رشته ها را می توان به صورت نیمه حضوری و با خواندن چند کتاب یاد گرفت. اما به هر حال باید توجه داشت که تجربه یک چیز است و درس آکادمیک چیز دیگر، تلفیق این دو ثمر خوبی به دنبال دارد.

عدم استفاده از دروس یاد گرفته شده، حتی بهترین و پرکاربردترین درسها، نتیجه ای جز یاس و نا امیدی و احساس پوچی و بیهوده گی نخواهد داشت.

مخلص کلام: هی ننشینید و از بیهوده بودن درسهایتان شکوه کنید، به جای آن بکوشید آنها را به کار اندازید و در عمل از آنها بهره بگیرید، آنگاه خواهید فهمید که آنچه خوانده اید بیهوده نبوده است.

البته نظر من راجع به دروس فعلی مقطع فوق لیسانس تاحدودی متفاوت است. وقتی در این مقطع استاد بسیار محترم نقشه جهان را به دانشجو نشان می دهد و با قیافه پروفسور مآبانه می گوید: «این قسمتهای آبی رنگ دریاها و اقیانوسها هستند، قسمتهای پررنگ عمقشان بیشتر است ...» انگار دانشجوی فلکزده آماج بدترین لیچارهای عالم گشته است...