الکترونیک یا الکترونیکی؟

این «الکترونیک» بیچاره آواره مانده که چطور به زبان مردم ما بیاید. بعضی ها الکترونیک خوانندش و بیشتری ها «الکترونیکی». نمی دانم چرا همین مردم وقتی به واژه «فابریک» می رسند، احترامش را نگه می دارند و فابریکی نمی گویند!

پسوند ic- وقتی به اسم می رسد، به صفت تبدیلش می کند.

مثل faber که در انگلیسی قدیم به معنی صنعتگری است که با مواد سخت کار می کند پس وقتی پسوند ic- به انتهای آن بیاید، معنی چیزیست که ساخته صنعتگر مواد سخت است (البته معنی آن از اواخر قرن هجدهم به پارچه تغییر یافته است). 

یا مثل electron که معرف حضورتان هست و وقتی پسوند ic- بگیرد به معنی چیزی که با الکترون کار می کند، می شود.

Online Etymology Dictionary یکی از منابع خوب ریشه شناسی واژگان در زبان انگلیسی است.

حالا شما به من بگویید آیا می شود «ی» نسبت یا هر ی دیگر را به الکترونیک یا فابریک یا واژه های مشابه آن افزود؟!! آن وقت معنی آن چه خواهد شد؟!

بگذریم ...

چندی پیش دوست گرامی ام دکتر زین العابدینی پرسیدند که «وضعیت کتابهای الکترونیک و استفاده از آنها در کتابخانه چگونه است؟».  

در پاسخ به این سوال پست مختصری نوشتم اما بعد طی صحبت با سردبیر محترم مجله الکترونیک عطف قرار شد در آن مجله منتشر شود. مطلب را یک هفته پیش تحویل داده ام اما هنوز منتشر نشده است. 

اصلا من به این مجله عطف انتقاد دارم. خیلی هم انتقاد دارم. آخر یکی نیست بگوید اگر امکانات ندارید، چرا از کمک های افراد بی طرف و خیرخواه استفاده نمی کنید؟ یا ببندید در آن مجله تان را یا کمک ها را قبول کنید تا جانی بگیرید! این همه تاخیر در انتشار مطلب؟!!! ;)

فکر نکنید همین یک انتقاد را داشتم ها! انتقادهای دیگرم را بعدا می نویسم. حتی شاید یکی از داستانهایی که با آن مجله داشتم را برایتان بازگو کنم تا شما خود قضاوت کنید. (به روش نشریات زرد!)

بازیافت

بازیافت
این واژه چه معنی ای را در ذهن شما تداعی می کند؟
یکی از دوستان دوست داشتنی فیسبوکی ام اعلام کرد به خاطر آماده شدن برای دفاع از رساله اش تا 3 ماه به فیسبوک نخواهد آمد. 

یکی از دوستانش کامنت گذاشت: «... و به امید بازیافت شما تا دو سه ماه دیگر»!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بنده خدا مثلا خواسته به زبان فاخر و "پارسی" صحبت کنه، اما نتیجه اش این شد. گاهی اوقات استفاده از کلمات به ظاهر اصیل "پارسی" بدون توجه به معنی کنونی آنها نمی تواند نتیجه دلخواه را داشته باشد.

یاد سوتی شرم انگیز خودم در جشن عروسی ام افتادم: 

در جریان خوش آمد گویی به مهمانان، به دایی عزیزم که رسیدم بی اختیار گفتم: «به به، آقای دایی»! دایی بلافاصله اعتراض کرد: «آقادایی که چیز بدیه»!!! (آقادایی = باسن) و همه اینها در فیلم عروسی ثبت شد ...


برای مزید اطلاع سری به فرهنگ فارسی شهری، ذیل مدخل "آقا دایی" بزنین!  ;)

برای دوستانی که به این فرهنگ دسترسی ندارند:

نظافت، تامین امنیت، شیوه خرید ...

دوست عزیزی پرسیده اند که:

«سلام

امکان دارد کمی در مورد سایر مسائل مربوط به کتابخانه بنویسید؟ مسائلی مانند نظافت کتابخانه، تامین امنیت و شیوه خرید.
راستی آن جا اگر عضوی کتابی را پاره کند مراحل وجینشان مثل ماست؟ اصلا آنها پروسه عریض و طویلی به نام ثبت کتاب مثل آن چه که ما در کتابخانه های خودمان داریم، دارند؟

خواندن تجربه های شما و مواردی که با چشم خودتان دیده اید برای من ملموس تر است.»

پاسخ:

نظافت کتابخانه هر روز قبل از شروع به کار کتابخانه در ساعت ۹ صبح انجام می گیرد. من تقریبا هیچ وقت ندیدم که چطور نظافت می کننُد اما جاروی برقی خودکششی را دیده ام که گویا نظافتچی روی آن می نشیند و برای جارو کردن کف مفروش به موکت کتابخانه، هر روز کلی سواری می کند! موکت و محیط کتابخانه را در عکس های این پست می توانید ببینید.

دستشویی ها همیشه تمیز هستند. توالت ها همیشه دستمال رول دارند. صابون مایع و حوله کاغذی هم همیشه وجود دارد، اما گاهی دیده می شود که سطل زباله پر شده است . کاربران محترم کتابخانه حوله کاغذی های استفاده شده را روی زمین انداخته اند، یا توالت را مثل یک شهروند خوب استفاده نکرده اند. قبلا مطلبی درباره دستشویی کتابخانه ما نوشته ام.

وجود دوربین های مداربسته دیگر در خیلی کشورها، از جمله ایران، عادی شده است. تمامی بخش های کتابخانه با دوربین مانیتور می شود. باتوجه به این که کتابخانه ما کوچک است، هر روز فقط یک نگهبان در آن مستقر می شود. میز نگهبان در داخل و نزدیک در ورودی کتابخانه قرار دارد. روی میز او پنج مانیتور هست که در آنها تمام کتابخانه دیده می شود. نگهبان وظیفه دارد هر روز کتابخانه را باز کند و شبها به عنوان آخرین نفر از آن خارج شود و درها را ببندد و سیستم آلارم را فعال کند. نگهبان شبها در کتابخانه نمی ماند. در طول روز هم گاهی اوقات چرخی در کتابخانه می زند و با کارمندان و حتی کاربران خوش و بش می کند.

نکته جالب توجه این است که ساختمان کتابخانه مجهز به چند در خروج اضطراری است که به خوبی کار می کنند و آنها را مثل کتابخانه ملی ایران از ترس دزدی منابع، قفل نکرده اند یا جوشکاری نکرده اند! 

با سیستم خرید کتابخانه مان چندان آشنا نیستم. هفته ای دو یا سه بار 7-8 کارتن کتاب دریافت می کنیم. کتابها ابتدا به طبقه سوم که واحد اداری و همچنین سازماندهی است، منتقل می شود. ابتدا کتابها ثبت می شوند. سپس در منابع گوناگون، که از همه مهمتر از آنها OCLC است، جستجو می شوند و  رکورد آنها را ایزو می گیرند و وارد نرم افزار کتابخانه می کنند. ما از نظام رده بندی دیویی استفاده می کنیم. همه این ها توسط دو نفر انجام می شود. این افراد در مواقعی که کتاب جدید ندارند، در قسمتهای دیگر کتابخانه کار می کنند. اغلب کارمندان کتابخانه همین طور هستند.

در کتابخانه ما همه باید در انتقال کتابها کمک کنند. چندی پیش تالار جدیدی به قفسه مجهز شد و قرار شد کتابهای تالار مجاور به آنجا منتقل شود. همه کارمندان در انتقال شرکت کردند و هریک بخشی از کتابها را با تراکهای بزرگ و سنگین انتقال دادند. در بین کارمندان، خانم هایی با 60 یا حتی 65 سال سن هستند، آنها هم سهم خود را با همان تراک ها انجام دادند. دلم برایشان می سوخت چون به نظر می رسید با تمام وجود دارند زور می زنند تا تراک پر از کتاب را جابه جا کنند، در حالی که حتی تراک خالی هم برایشان سنگین بود. آنها حتی یک بار هم غر نمی زدند و شکایت نمی کردند. یاد آبدارچی خودمان در کتابخانه ملی افتادم که چند سال پیش دائما از سنگینی کارش شکایت می کرد در حالی که هم ترالی او خیلی راحت و روان و سبک بود، و هم بیشتر ساعات روز را در آبدارخانه می نشست و به کارهای خودش می رسید! آن قدر ناشکری کرد و قدر شغلش را ندانست تا اخراجش کردند. 

 اینجا هم اگر عضوی کتابی را پاره کند باید غرامت پرداخت کند. اگر کتاب را دیر تحویل دهد باید غرامت اندکی در حد روزی 25 سنت پرداخت کند. اما به طور کلی مردم این دیار از کودکی با کتاب و کتابخانه مانوس هستند و زندگی شان با آن عجین شده است، بنابراین نحوه رفتار با کتاب را خوب می دانند و به ندرت به آن صدمه می زنند. 

من نمی دانم مراحل وجین کتابخانه های ما در ایران چطور است و با آنچه که به طور تئوری خوانده ایم چقدر مطابقت دارد. کتابخانه ملی هم اصولا وجین ندارد که با آن آشنا شوم. در طول مدت خدمتم در آن کتابخانه در آمریکا هم به موعد وجینشان برنخوردم تا بدانم چگونه است.

از طرح سوالتان متشکرم. امیدوارم این توضیح مختصر به کارتان بیاید. 

نامگذاری

امروز به وبلاگ دوستانمان در لنگرود به نام وبلاگ کتابخانه عمومی شهرستان لنگرود سر زدم و دیدم نام کتابخانه شان را تغییر داده اند.

مبارک باشه!

اما چرا اینقدر اسم کتابخانه را طولانی کردین؟ نمی شد به سادگی بگین: «کتابخانه عمومی شمس گیلانی» و بعد در زیر آن در تابلو بنویسین به یادبود حجه الاسلام و المسلمین جعفر شمس گیلانی؟!

متاسفانه از این نام گذاری های ،به زعم من، اشتباه در کشور ما زیاد مشاهده میشه. مثلا یک میدان را «نور» می نامند اما بعد به «میدان فیلسوف عالی قدر علامه آیت الله محمد تقی جعفری (ره)» تغییر نام میدن. هیچکس میدان را به این اسم یاد نمی کنه و همه همان «میدان نور» می گویند. آخرسر هم یک اتوبان از میان میدان رد میشه و میدان میره پی کارش!!

ذهن انسان نام های کوتاه را به راحتی می پذیرد و ضبط می کند. بر همین اساس در غرب سعی می کنند از نام های کوتاه برای نهادها یا مکان ها استفاده کنند. حتی اگر مجبور شدند نام بلند اختیار کنند، حتما یک نام مختصر شده هم برای آن انتخاب می کنند. مثل سازمان ملل متحد (United Nations) که به صورت UN هم می نویسند. از این مثال ها فراوان هست.

در خاطرم هست که پیش از انقلاب، یکی از میدان های شهر تهران را «کندی» (Kennedy) نام دادند. به راحتی در ذهن مردم نقش بست، طوری که حتی تا سالهای مدید پس از انقلاب و تغییر نام آن به «توحید»، بعضی از مردم همچنان کندی صدایش می زدند! خب این فقط به خاطر سادگی آن نام بود. اگر آن را «پرزیدنت جان اف کندی» می نامیدند، مطمئن باشید پس از انقلاب همه بدون استثنا آن را توحید صدا می زدند. جالب توجه این که حتی در آمریکا هم نام او را مختصر و به صورت JFK ادا می کنند. مثلا فرودگاه جان اف کندی را فرودگاه JFK می نامند.

در شوروی سابق وضع کمی متفاوت بود. در آن جا کتابخانه ها و مراکزی این چنین را طولانی نامگذاری می کردند. مثلا کتابخانه ملی تاجیکستان را تا جایی که در خاطرم است «کتابخانه ملی جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان، به نام و. ای. لنین» می نامیدند. بعد از استقلال تاجیکستان، نام کتابخانه به «کتابخانه ملی جمهوری تاجیکستان به نام ابوالقاسم فردوسی» (Национальная библиотека Республики Таджикистан им. Абулкасима Фирдавси) تغییر داده شد که البته بیشتر به نام کتابخانه ملی تاجیکستان مشهور است.

بگذریم ...

امیدوارم دوستان ما در آن کتابخانه در کارهایشان موفق باشند.