جریان سیال اطلاعات، یا، یکی این بیچاره را از خواب بیدار کند!
چند روز پيش 2 بار به فاصله 2 روز با اداره كل فرهنگي معاونت امور اجتماعي شهرداري تهران تماس گرفتم و با خانمي كه مسؤول امور كتابخانه ها بود صحبت كردم.
بار اول پرسيدم كه آن اداره كل چند كتابخانه را تحت پوشش خود دارد. ايشان در جواب پرسيدند:
- اين اطلاعات را براي چه منظوري مي خواهيد؟
- براي انجام يك تحقيق. مي خواهم موضوعي را در تمامي كتابخانه هاي شهر تهران، و از جمله در كتابخانه هاي تحت پوشش اداره كل شما، تحقيق كنم.
- بسيار عالي، اما حتماً يك نسخه از نتيجه پژوهش خود را بايد به ما هم بدهيد (!).
- بروي چشم! اما بالاخره نفرموديد كه چند كتا...
- 46 تا.
- بسيار متشكرم. از شما اجازه مي خواهم كه يك بار ديگر مزاحمتان شوم تا اطلاعات تكميلي را بگيرم.
- خواهش مي كنم.
دو روز ديگر دوباره با ايشان تماس گرفتم:
- سلام.
- سلام.
- مجدداً مزاحمتان شدم تا نام و نشاني و شماره تلفن كتابخانه هاي تحت پوشش اداره كل فرهنگي را لطف فرموده به بنده بدهيد. شماره فكس بنده ...
- امكان ندارد! ما نمي توانيم اين اطلاعات را به شما بدهيم!
- چرا؟ مگر محرمانه است؟! اگر محرمانه است، پس چرا سازمان فرهنگي هنري شهرداري، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و ... اطلاعات كتابخانه هاي خود را در وبسايت خود در معرض ديد همه قرار داده اند؟!
- شما معلوم نيست اين اطلاعات را براي چه منظوري مي خواهيد ...
- ببينيد خانم، شما تصور كنيد كه من مي خواهم عضو يكي از كتابخانه هاي شما شوم. مي خواهم ببينم كدام كتابخانه به من نزديكتر است ...
- شما بايد درخواست خود را به صورت مكتوب به آقاي مهندس ... ، مديركل اداره فرهنگي ارائه دهيد ...
خود حديث مفصل بخوانيد زين مجمل!