کمتر کسی سري در کتاب داشته و اسم محمود گلابدره ای رو نشنیده. گلابدره ای رمان نویس پرکاری است که تا به حال بیش از ۳۰ اثر از او چاپ شده و بعضی کتابهایش هم به چاپ دوم رسیده.

الغرض، پيرمردي امروز حوالی ساعت یک و خورده ای بعد از ظهر با جوانی که ادعا می کرد از چند سال پیش افتخار شاگردی ایشان را دارد، وارد بخش فیپای کتابخانه ملی شد. حضورش را با فریادهای بلند و لیچارهایش به زمین و زمان و سازمان و دنیا و آخرت... متوجه شدیم! جلدی پریدم رفتم بخش فیپا تا ببینم چه خبر است و آن صدا از کیست. دیدم صاحب صدا بي اعتنا به نرمی مبلهای اتاق انتظار بر روی زمین سخت نشسته، مقابلش عینک و لیوان آبی ...

رفتارش نشان مي داد كه از روان پريشي حاد رنج مي برد. يا شايد هم او رنج نمي برد، بلكه اطرافيانش رنج مي برند!

چنان مي غريد كه گويي ستم بزرگي در حقش روا داشته اند، اما حقيقت جز اين بود. مردي از سر دلجويي سراغش رفت. پير مرد با عصبانيت پرسيد: «كارمند اينجايي؟». با شنيدن پاسخ منفي، گل از گلش شكفت و با گفتن «به!، من چاكرتم ...» سر درد دل را باز كرد...

هنوز نمي دانستم او كيست.  نامش را كه فهميدم بهت زده شدم. محمود گلابدره ای!

فيپا جاي عجيبي است، همه جور آدم را مي توان آن جا ديد ، حتي [] ...

پ.ن. واژه درون کروشه بنا به تذکر عمرا کتابدار عزیز حذف شد.